برای پر پر شدن اقاقی!

عزیزم یادت میاد سه شنبه ها؟

با صدای تو میرفتم تا کجا؟

باز هم سه شنبه ست و مثل هر هفته هوس این را دارم که بنویسم، از تو...

هر هفته سه شنبه همین است چه آن موقع که این جا نبود چه حالا که هست.


این روزها نیستی؛  نیستی محسن، آن محسنی که با اطمینان صدایش میکردم و صدایش را میشنیدم، نیستی!

این روزها با آنی که میشناختم زمین تا آسمان فاصله داری؛ دلیلش را در رسمی ترین!!! خانه ی مجازی ت گفتم البته اگر اصلا به آنجا سر بزنی!

از این که نیستی دلگیرم؛ گفته بودم تو که نیستی همه چی دلگیره

بگو گفتم یا نگفتم؟؟؟


حرف زیاد دارم اما با خودت، با خودِ خودت؛ فارغ از چشم هایی که انقدر عاشقند که ملحد می نامندم و فارغ از قلب های پر کینه ای که منتظر فرصتند تا تخریبت کنند و گلایه های عاشقانه ام را سوءتعبیر میکنند و از فرصت استفاده میکنند برای کوبیدنت!


دلم میخواهد فارغ از نوشته ها با تو حرف بزنم اما نمیشود، می دانم!

مدتی است زل زده ام به تو، به چشمان معصوم و مغمومت، به لبخند کمرنگی که به لب داری!

همیشه وقتی جلوی چشمم بودی فکر میکردم که چطور میشود آن حنجره را بوسید؟!

آن حنجره را بلعید؟!

آن حنجره ای که هنوز نفهمیدم چطور آن لحن و نوا را به جملات می بخشید؟


تیغ میکشم رو رگهام!

اما ناخواسته فکری دیگر در ذهنم چرخ میخورد:


نشئه میکردی دلمو یه روزی الان خزونی کدوم بهاری؟!


محسن باز سه شنبه است و من این جا هستم پیش تو اما تو...

انقدر توی این روز حست میکردم که با خودم میگفتم ای کاش... ای کاش همه روزای خدا سه شنبه بود!


حالا کوچه های خلوت و قدم زدم توی هفته های تلخ و بی صدا حالا روزا همه شون سه شنبه ان لعنت خدا به این سه شنبه ها

ای لعنت خدا به این سه شنبه ها!


راستی از این که با هوادارانت حرف میزنی خوشحالم؛ واقعا حضور در یک سایت فیلتر شده که دسترسی به آن چندان آسان نیست بهتر از سایتی است که درو دیوارش با نام تو آذین بسته شده و به عشق تو هزاران نفر! هر روز مهمانش میشوند؟! مهمان خانه ای که مدتی است رنگ صاحب خانه اش را ندیده!

چقدر عوض شدی رفیق جنوبیِ من!


امشب طولانی تر از شبهای دیگر است و فرصت برای بیدار ماندن و عاشقی کردن بیشتر البته اگر هنوز برای عاشقی کردن شب زنده دار باشی! یلدای خوبی داشته باشی.


پی نوشت: درد و دلی ست با خودش به این جهت از پذیرفتن دیدگاهتان معذورم، سپاس از شما

چاوشی خوانی یا چاوش خوانی*؟!

امروز اولین روز محرم است و  سه شنبه؛ نمیدانم خیلی خرافاتی شدم یا نه اما همه ی روزهایی که خیلی برام اهمیت دارند می افتند سه شنبه!

سال گذشته در روزهای سخت فراق ژاکت و آن انتظار کشنده دو آهنگ به مناسبت این ماه مهمان گوش مان شدند.

سلام آقا آلبوم خوش قولی بود آلبومی که بر خلاف سایر آلبوم هایی که وقتی رنگ و بوی چاوشیایی داشت قطعا رنگ و بوی بد قولی هم میگرفت به موقع روانه ی بازار شد!

ترس و واهمه ی همه برای ادامه ی مسیر چاوشی از «غدیر خون» شروع شد، از ناله ها و تلفظ هایی که با چند لیتر نوشابه ی اضافه هم از گلو پایین نمی رفت!

همه سعی میکردند وقتی محسن چاوشی میگوید «ای آبرو از یزید برده» گوش هایشان نشنود! اوج افتضاح وقتی بود که انگار چاوشی خودش را با «هلالی» اشتباه گرفته بود! و ترانه ی زیبای امیر ارجینی را با ناله هایی عجیب و غریب که هر چه بود از غم نبود به ابتذال کشید!

فکر نمیکنم کسی منکر ترانه ی فوق العاده ی امیر ارجینی باشد، پس ایرادی متوجه این قسمت نیست و از آنجا که جز ترانه باقی ارکان اصلی این قطعه به عهده ی چاوشی است با هیچ ماست مالی زِیشِنی! نمیتوان چاوشی را مقصر ندانست.

اما در مقابل این اثر که معتقدم بضاعت این را داشت که بهترین قطعه ی مذهبی چاوشی باشد، ظهر عطش قرار دارد که هم شعر قوی ای دارد هم نوع خوانش دوست داشتنی است هرچند به نظرم چاوشی نیمی از اوجی را که در راه کربلا دارد در ظهر عطش ندارد!

ظهر عطش در حالی زیباست که چاوشی سعی دارد محکم باشد؛ چیزی که به آن شهره بود (هست!) این محکم بودن وقتی روح را نوازش میدهد که «محمد» را ادا میکند.

هرچند ظهر عطش هم به رغم خوانش خوب و شعر قوی اش آن چیزی نیست که من از محسن انتظار دارم  چون میشد این شعر را از زبان خود مرحوم آقاسی، کریمی، هلالی و... هم شنید و لذت برد؛ آنچه که راه کربلا داشت زیبایی بی حد و حصری بود که جنسش چاوشیایی بود نه جنس مداحی مداحان!

نمی خواهم چون بازار انتقاد از چاوشی داغ است بر او بتازم چرا که هرچند این محکم نبودنش آزارم میدهد اما دلیل موجهی نیست برای کم گذاشتن در عاشقی کردن؛ بیش از این ها به او مدیونم؛ انقدر می ایستم تا دوباره محکم شدنش را ببینم (میبینم؟)

به هر حال چیزی که هست آن هایی که با صدای سرفه ی سلطان!** هم حالی بی حالی میشوند که کم هم نیستند میتوانند به جای عشق بازی با آن طاووس دوست داشتنی ای نمیدانست چطور با پاهای زشتش بپرد، دل بدهند به غدیر خون که گرچه سرفه ندارد اما پر است از صداهای عجیب و غریب!
سلام آقا مقدمه ی خوبی برای ژاکت بود و به خوبی میشد حدس زد که این چاوشی قرار است از چه آلبومی رو نمایی کند؛ چاوشیِ تازه علاقه مند شده به مداحی که حتی فکر میکند آهنگ بندری را هم باید با تم مداحی بخواند!***

کاش الان هم سلام آقایی بود تا بدانیم چاوشی بعد از این همه نقدی که به گوشش رسیده (رسیده؟) الان چه میکند و میخواهد از چه چیزی رو نمایی کند؟

پی نوشت:

۱.این متن نه عرض دارد، نه کنایه، نه قصد کوبیدن! ناراحتی این متن، تاکید میکنم ناراحتی نه عصبانیت! برای این است که معتقدم غدیر خون می توانست بهترینِ چاوشی باشد و حال آن که بدترین ِ اوست و متاسفانه برای اولین بار نه ترانه ی بدی هست، نه محمدرضا آهاری و نه هیچکس دیگری که بتوان او را مقصر دانست و چاوشی را مبرا کرد! قطعا در خراب شدن این قطعه او مقصر است و بس! و فقط خودش میداند که غم از دست رفتن آن صلابت چه جور دلم رو میشکنه!

۲.خواهشا غر نزنید که این قرن چاوشی شده فقط محلی برای گله گذاری! نویسندگان قرن چاوشی نه به خاطر متفاوت بودن!!! بلکه برای عشقی که به چاوشی دارند و ترس از این که قرنی را که به نام او کرده اند به صد نرسیده، پایان یابد؛ حس و حال قربونت برم الهی قربون جفت چشات گفتن ندارند!

*مداحی!

**خیلی بیشتر از آنکه در تصور بگنجد از این لقب بیزارم و به آن حس اشمئزاز دارم!

***ژاکت با اینکه قطعا بهترینِ چاوشی نبود و بدی هایی داشت خیلی دوستش دارم و هنوز آن مثلث طلایی اش (خنده، دور آخر و بخون امشب) را بی نهایت دوست میدارم از حلاوت دلشوره و دریاچه ی مرده هم نمیتوان گذشت البته به شرط این که چاوشیِ قبل از نیلوفر را به کل فراموش کنیم!

پیوست: مطلبی سال گذشته برای این دو آهنگ نوشته شد که خواندش خالی از لطف نیست هرچند قبل از خواندن توجه داشته باشید که نویسنده ی متن به شدت در هر زمینه ای تند رو و غیر قابل انعطاف است، اما نقد به رغم تند روی قابل تامل است.

*ناله های سرگردان*


صرفا جهت داغ دل تازه کردن

چیزی که هست و همه میدونیم مثل همین عکس بالاست.پس کسی تیریپ مخالفت از روی بی منطقی برنداره